عوامل فردی گریز از دین
عوامل فردی گریز از دین
گرایش به دین، خدا و مذهب از ویژگی های روانی انسان و مقتضای او دانسته شده است. ولی گاه بر سر راه شناخت و معرفت انسان نسبت به دین، موانعی بوجود می آید که محصول و نتیجۀ رفتار خود شخص است؛ یعنی با وجود داشتن فطرت خداشناسی و پیامبر درونی (عقل)، باز می بینیم که شخصی از در انکار وارد شده، اقبال به دین و دین داری ندارد.
باید توجّه داشت که همۀ کسانی که از دین گریزانند، بر اثر عوامل بیرونی و اجتماعی، نظیر عملکرد بد و ناشایست دین داران و یا تبلیغات ناصحیح و نقشه های دشمنان و… به این ورطه کشانده نشده اند؛ بلکه عوامل درونی و فردی نیز در ایجاد دین گریزی نقش دارند، که همچون سدی محکم در راه گرایش به دین و دین داری می باشند.
در این فصل، تعدادی از عوامل فردی و درونی که موجب دین گریزی می شوند را، بررسی می کنیم.
1-1-گناه و شهوت نفسانی
از موجبات و علل گریز افراد از این دین، گناهکاری و زشت کاری است که منجر به آلودگی و تباه شدن انسان می گردد، بدین معنی که گاهی عمل زشت و ناپسندی از انسان صادر می شود، و با ادامۀ گناه و از بین رفتن قبح آن نزد فرد، به گناه عادت کرده و دچار تباهی می گردد.[1]
قرآن کریم در این باره می فرماید:« بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[2]؛ بله کسی که گناه می کند تا آنجا که آثار گناه بر دلش احاطه یابد چنین افرادی، اهل آتشند و بیرون شدن از آن برایشان ممکن نیست».
احاطه«خطیئه» به معنای آن حالتی است که بعد از ارتکاب کار زشت به دل انسان دست می دهد و به همین جهت بود که بعد از ذکر«کسب سیئهً» ، «احاطه خطیئه» را ذکر کرد و احاطۀ خطیئه، باعث می شود که انسان بوسیلۀ گناه احاطه گشته، دستش از هر راه نجاتی بریده شود و گناه، آنچنان او را محاصره کرده که هیچ روزنه و راه نجاتی برای او باقی نگذاشته است. در نتیجه چنین کسی، جاودانه در آتش خواهد بود.[3] گناه، آنچنان می تواند قلب انسان را تیره و تار کند که باعث خلود و جاودانگی او در جهنم باشد.
کسانی که این گونه شده اند نه خود می توانند به سمت دین علاقه و کششی پیدا کنند و نه اگر در محیطی آماده قرار گیرند به دین جذب می شوند بلکه می توان گفت حتی در درونشان نیز مسخره کننده و گریزان از حقیقت و دین هستند.[4]
امیال حیوانی –هرچند به صورت ناخود آگاه- سبب می شود که انسان ریشه و پایۀ مسئولیت ها و محدودیت ها را بزند، وجود خدا را انکار کند و به سوی بی دینی گام بر دارد؛ زیرا اعتقاد به خدا و پایبندی به دین، احکام و لوازمی دارد و با آزادی و افسار گسیختگی و تمایلات حیوانی سازگار نیست. یکی از شاگردان امام صادق a به نام مفضل، در نامه ای به حضرت نوشت:«اخیراً (گروهی) در میان ما پیدا شده اند که منکر وجود خدا هستند و با مردم در این باره بحث می کنند».
او از حضرت خواست که پاسخی در رَد شبهات آنان بدهد، امام صادق aدر پاسخ به نامۀ فضل می فرماید:
به جانم سوگند! از سوی خدا در حق نادانان کوتاهی نشده است؛ آنان دلایل را واضح و علائم روشن الهی را در آفرینش خود می بینند و ملکوت آسمانها و زمین و مصنوعات شگفت و استواری را که بر صانع دلالت دارند، مشاهده می کنند (ولی با وجود این ایمان نمی آورند، زیرا) اینان درهای گناه را بر خویش گشوده و راه شهوت رانی را بر خود هموار نموده اند. در نتیجه هوس ها بر دلهایشان چیره شده و اینچنین خداوند بر دلهای متجاوزان (از حدود الهی) مهر می نهد.[5]
همان گونه که انجام معاصی و گناه نمی گذارد انسان به طرف خدا گام بردارد و مانعی در راه گرایش به دین و دین داری است، برای کسانی که متدیّن به مذهب و دین هستند، نیز این خطر وجود دارد که اگر مرتکب گناه و کبایر شوند، به تدریج درورطۀ بی دینی و دین ستیزی کشانده شوند، این گونه نیست که گناه و هوس رانی فقط مانع گرویدن به دین گردد، بلکه دین داران را نیز از دایرۀ دین بیرون می راند و به ورطۀ بی دینی می کشاند.[6]
پیروی از هوای نفس و وسوسه های شیطان، نیز از انحرافات فکری و عملی انسان است.غرق شدن افراد در شهوت پرستی، موجب اعراض و تنفر از خدا و دین و همۀ معنویات می شود.[7]
شهید مطهری در این باره می گوید:
غرق شدن در شهوات پست حیوانی با هر گونه احساس تعالی- اعم از تعالی مذهبی یا اخلاقی یا علمی یا هنری- منافات دارد. همۀ آنها را می میراند. آدم شهوت پرست، نه تنها نمی تواند احساسات عالی مذهبی را در خود بپروراند؛ احساس عزت و شرافت و سیادت را نیز از دست می دهد؛ احساس شهامت و شجاعت و فداکاری را نیز فراموش می کند. آن که اسیرشهوت است، جاذبه های معنوی اعم از دینی و اخلاقی و علمی و هنری، کمتر در او تأثیر دارد.[8]
هوی پرستی و پیروی از خواهش های نفس، نقش پررنگی در عدم گرایش انسان به معنویت و دین ایفا می کند. قرآن کریم در آیات متعددی به این واقعیت اشاره نموده است:
أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلا تَذَكَّرُونَ[9]؛ آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داد و خداوند او را با آگاهی ( به این که شایسته هدایت نیست)، گمراه ساخته و برگوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده افکنده، با این حال چه کسی می تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟ آیا متذکر نمی شوید؟
و در آیه دیگری می فرماید:
كُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لا تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِيقًا كَذَّبُوا وَفَرِيقًا َیقْتُلُونَ*وَحَسِبُوا أَلا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَصَمُّوا ثُمَّ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا[10]؛هر زمان پیامبری برخلاف هوس و تمایلات آنها می آمد، گروهی را تکذیب می کردند و جمعی را می کشتند و گمان می کردند مجازاتی در کار نخواهد بود لذا (از دیدن حق و شنیدن سخنان حق) نابینا و کر شدند.
آیه اول: درباره کسانی است که هوای نفس را معبود خود گرفته و هرچه دارند در پای آن قربانی می کنند و آیۀ دوم؛ درباره یهودیان لجوج است که هر وقت پیامبران الهی دستوراتی برخلاف هوای نفس آنها می آوردند، در برابر آنها مخالفت کرده، دست به تکذیب و کشتن پیامبران می زدند، این آیات همگی رابطۀ هوی پرستی را با از دست دادن قدرت تشخیص به وضوح نشان می دهد و بیان می کند، که مانع درک حقیقت است. امیرمؤمنان حضرت علی a در این باره می فرمایند:«أیها الناس إن أخوف ما أخاف علیکم إثنتان؛إتباع الهوی و طول الامل؛ فاما إتباع الهوی فیصد عن الحق و أمّا طول الأمل فینسی الاخره؛ ای مردم!همانا بر شما از دو چیز بیشتر می ترسم، از خواهش نفس پیروی کردن و آرزوی دراز در سر پروردن که پیروی خواهش نفس آدمی را از راه حق باز می دارد و آرزوی دراز، آخرت را به فراموشی می سپارد.[11]»
«هوی» به معنی تمایل نفس به شهوات است و گفته شده که در اصل، به معنای سقوط از بلندی گرفته شده است؛ زیرا سبب می شود انسان سقوط کند و در دنیا گرفتار انواع مصائب و در آخرت گرفتار آتش دوزخ شود و جهنم را از این حیث «هاویه» گفته اند که قعر آن به قدری پایین است که حساب ندارد؛ بعضی برای این واژه، دو معنی ذکر کرده اند؛ بالا بردن و ساقط کردن و گاهی ترکیبی از هر دو را ذکر کرده اند(بالا بردن و سپس فرو فکندن)[12].
به دلیل گوناگونی امیال و بی حد و مرزی خواسته های نفس، شیطان از این راه ها سوء استفاده می کند و انسان را به اعمال بد سوق می دهد. اگر انسان بخواهد به این پدیدۀ خطرناک مبتلا نشود، باید در دین شناسی تلاش کند و در مقام دین داری، جز رضای خدا را طلب نکند.[13]
2-1-حب دنیا یا دنیا زدگی
حب دنیا و دنیا پرستی و علاقه شدید به مادیات نیز یکی از عوامل روگردانی مردم از دین است، یعنی مانعی بزرگ و محکم بر سر راه گرایش انسانها به خدا پرستی و دین داری است. قرآن در این زمینه می فرماید:
ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ*أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[14]؛ این بدان سبب است که زندگی دنیا را بر آخرت برگزیدند و خداوند افراد بی ایمان را هدایت نمی کند. آنها کسانی اند که خدا بر قلب و گوش و چشمهایشان مهر نهاده و غافلان واقعی آنهایند.
این آیه اشاره به گروهی می کند که نخست اسلام را پذیرا شده، بعد مرتد گشتند؛ می فرماید:«این ارتداد به خاطر آن نیست که چیزی برخلاف حق در اسلام دیده باشند؛ بلکه علت اعراض در ارتداد آنان، ترجیح زندگی دنیا و مادیات آن بر آخرت است و به همین جهت دین را رها کرده و به سوی وادی کفر گام نهادند.
حب دنیا در انواع مختلف آن- چه عشق به مال و ثروت و چه علاقه به مقام، جاه و …- مانع شناخت عقلی انسان شده، دیدۀ دل وی را کور می گرداند و او را از راه یابی به دین حق باز می دارد.[15]
داستان قارون، در قرآن کریم[16] نمونه بارزی از دنیا زدگی و حب دنیا و زر اندوزی است که باعث گمراهی و دین ستیزی او شد. گفته شده است وی تورات را بهتر و بیشتر از دیگران قرائت می کرد و کسی در میان بنی اسرائیل نمی توانست تورات را خوش تر و زیبا تر از او بخواند.[17]
و زراندوزی و دنیا طلبی برخی از یاران پیامبر، مردم بسیاری را از ادامه راه باز داشت تا آن جا که در طی کمتر از نیم قرن، بسیاری از شعائر و آرمان های اسلام فراموش شد و ارزشهای جاهلی رونق گرفت به گونه ای که امیرالمؤمنین علی a در آغاز خلافت، وضع موجود از زمان خویش را این گونه ترسیم می کند«ألاوإنَّ بَلیتکم قدعادَت کهیئتها یوم بعثَ اللهُ نبیئکم صلی الله علیه و آله؛ بدانید که روزگار- دگر باره شما را در بوتۀ آزمایش ریخت؛ مانند روزی که خدا پیامبر شما را برانگیخت»[18]
دنیا طلبی و تجمل گرایی، از موانع پذیرش توحید و ایمان به پیامبر * در قرآن است، مشرکان عصر بعثت به خاطر دنیا طلبی و تجمل گرایی، قرآن را نپذیرفتند و آن را ساخته دست پیامبر * قلمداد کردند.
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لا يُبْخَسُونَ[19]؛ آیا می گویند: او به دروغ این (قرآن) را به خدا نسبت داده، بگو اگر راست می گویید شما هم ده سوره ساختگی مانند این قرآن بیاورید و تمام کسانی را که می توانید دعوت کنید* کسانی که زندیگی دنیا و زینت آن را بخواهند(نتیجه) اعمالشان را در همین دنیا به طور کامل به آنها می دهیم و چیزی کم و کاست از آنها نخواهد شد.
بیان پیامدهای دنیا خواهی و تجمل گرایی- پس از دعوت به توحید و اقامۀ برهان روشن برای آن اشاره به ریشه های اصرار مشرکان به کفر ورزی و نفی دین دارد، یعنی اینکه مشرکان با وجود دلیلی روشن بر حقانیت قرآن و دین اسلام ، حقایق مطرح شده در آن را نمی پذیرند، به دلیل دنیا خواهی آنان است.[20]
آیات و روایات بسیاری درباره مذمت حب دنیا و دنیا گرایی وجود دارد و می توان یکی از آثار زیان بار آن را همین بر شمرد که یا مانع گرایش آدمی به سوی دین و دین داری است و یا موجب از دست دادن گوهر دین از کف انسان می شود.
3-1-تکبر و غرور
از دیگر موانع دین داری، تکبر و غرور است. این مانع گاه به حدی در روزنه های اندیشۀ انسان و جان آدمی رسوخ می کند که مانع دریافت هر گونه حق و حقیقت شده، نمی گذارد انسان بر اساس تفکر و تدبر به سوی خداوند و دین او گام بردارد و به دعوت مبلغان دین لبیک گوید. شخص متکبر، اندیشه خود را برترین و آن را از هر گونه عیب و نقص مبّرا می داند. این نگرش او را در داوری وتفکر به اشتباه می اندازد.[21]
از امام صادق a از پست ترین و پایین ترین درجۀ برگشت از حق و الحاد پرسیده شد و فرمودند: «إن الکبرَ أدناهٌ؛ کبر،پایین ترین درجۀ آن است»[22]
منشأ بسیاری از خطاهادر اندیشه، مانند باطل گرایی، انکار خداوند و دین گریزی را باید در غرور و نخوت صاحب اندیشه جست و جو کرد؛ زیرا چنین افرادی حتی پس از دریافت حق، بر اثر صعوبت قبول آن، در مقابل آن موضع گیری کرده، در سایۀ غرور و تکبر، راه انحراف را در پیش می گیرند. قرآن مجید در آیاتی این واقعیت را بیان می کند.
« الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّار[23]ٍ؛ آنها که در آیات الهی به مجادله بر می خیزند-بی آنکه دلیلی برای آنها آماده باشد این جدال بی اساس خشم عظیمی را نزد خدا و کسانی که ایمان آورده اند، بر می انگیزد، این گونه خداوندبر قلب هر متکبّر جبّاری مهر می زند.
این آیه به صراحت می رساند که کبر و غرور در برابر چشم دل انسان، پرده ای ظلمانی می کشد و حس تشخیص را از او می گیرد و اجازۀ درک حق را به او نمی دهد، و در جای دیگر می فرماید:« وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ*يَسْمَعُ آيَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا [24]؛وای برهر دروغ زن گنه پیشه ای! که آیات خدا را که بر او خوانده می شود می شنود، آنگاه به گردن کشی و بزرگ منشی اصرار می ورزد، گویی که هرگز آن را نشنیده است.»
این آیه به روشنی بیان می کند که اعراض برخی از مردم از آیات الهی و دین، سببی جز کبر و غرور آنان ندارد؛ گرچه برخی از مفسران برای آیۀ بعد از آن، شأن نزولی ذکر کرده اند که اشاره به «ابوجهل» و «نضربن حارث» است که داستان ها و افسانه هایی از عجم را جمع آوری کرده بودند تا مردم را سرگرم سازند و از آیین حق باز دارند[25]؛ ولی پیداست که نه تنها مخصوص آنها نیست، بلکه اختصاص به مشرکان عرب نیز ندارد و همۀ مستکبران را در هر عرصه و زمان شامل می شود.
اکنون نیز کسانی هستند که می گویند:«تا خدا را در محیط آزمایشگاه خود و روح را در زیر چاقوی تشریح و جراحی مشاهده نکنیم، باور نخواهیم کرد» به هرحال ازدید قرآن سرچشمۀ این منطق که موجب دین گریزی وتن ندادن به دستورات الهی است همان روحیۀ استکبار و سرکشی است.[26]
4-1-لجاجت
حجاب تعصب و لجاجت، در منظر قرآن و روایات، یکی از موانع گرایش به دین و حق بینی است قرآن دربارۀ رفتار تعصب آمیز و عناد گونۀ برخی از اهل کتاب، چنین می فرماید:« وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ [27]؛ اهل کتاب را هر نشانه و حجتی بیاوری، از قبلۀ تو پیروی نمی کنند».
در آیه دیگر می فرماید:
وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ[28]؛ پاره ای از آنها به تو گوش فرا می دهند؛ ولی بر دلهای آنها پرده افکنده ایم تا آن را نفهمند و در گوش آنها سنگینی قرار داده ایم، آنها به قدری لجوج اند که اگر تمام نشانه های حق را ببینند، ایمان نمی آورند تا آنجا که وقتی به سراغ تو می آیند به پرخاشگری بر می خیزند و کافران می گویند: اینها افسانه های پیشینان است.
در شأن نزول آیۀ فوق چنین آمده است:
گروهی از مشرکان قریش، مانند ابوسفیان، ولید بن مغیره، ابوجهل و جمعی دیگر خدمت پیامبر * آمدند و بر سخنان ایشان گوش فرا دادند، سپس رو به نضربن حارث کردند و گفتند: محمد* چه می گوید؟ گفت: نمی دانم چه می گوید، ولی می بینم که لبهای خود را تکان می دهد و همان افسانه های پیشینیان را که من برایتان باز گو کردم، بیان می کند. سپس ابوسفیان گفت: من برخی از سخنان او را حق نمی بینم و ابوجهل گفت: ابداً در اینجا آیۀ فوق نازل شد، و با صراحت گفت که بردلهای این لجوجان متعصب و خود خواه پرده افتاده است لذا پیوسته به جدال با تو می خیزند، جدالی از سر لجاج، خود خواهی و غرور[29].
شهید مرتضی مطهری دربارۀ تعصب باطل می گوید:
از علی a سوال شد که اسلام را توصیف کند؛ فرمود: طوری توصیف خواهم کرد که تا کنون کسی توصیف نکرده است. فرمود:«اسلام تسلیم است». این کلمۀ بسیار بزرگی است؛ یعنی حقیقت اسلام عناد نداشتن و تعصب نداشتن و لجاج نداشتن با حقیقت است؛ اسلام این است که بشر دربارۀ حقیقت تسلیم باشد قرآن کریم عده ای را به اشاره یاد می کند که در عین کمال یقین به صدق و راستی پیغمبر اکرم * انکار می ورزیدند، … علی a بعد از آن که مذمت شدیدی از تعصب می کند می فرماید: اگر فرضاً می خواهید غرور ملی و تعصب داشته باشید، نسبت به فضائل و مکارم و صفات حسنه تعصب داشته باشید؛ تعصب شما در جهت نزدیک شدن به حقیقت باشد نه در جهت دور شدن از آن.[30]
تعصب و لجاجت، درواقع لازمۀ یکدیگرند، زیرا وابستگی به چیزی، انسان را وادار می کند که درمورد آن پا فشاری و اصرار نموده، دفاع بی قید و شرط کند. سرچشمۀ لجاجت و تعصب، گاهی تکبر و غرور و خود خواهی است؛ ولی غالباً جهل و کوتاه فکری موجب آن می شود.
این خصلت درونی زشت، می تواند مانع بزرگی در راه گرایش افراد به حقیقت، هدایت، و پیروی از تعالیم دینی باشد.
5-1-نا آگاهی و جهل و غفلت
جهل و ناآگاهی به مذهب و مسائل مذهبی، ازجمله عوامل درونی گریز افراد جامعه، مخصوصاً جوانان از دین است.بسیاری از افراد در زمینه دین، اطلاعاتی در حد صفر دارند؛ آنان نه در زمینه جهان بینی مذهبی و عقاید دینی اطلاع دارند و نه در زمینۀ ایدئولوژی و باید و نبایدهای مذهبی و به دلیل همین نا آگاهی ها اغلب تصور خوبی از دین ندارند، و در نتیجه به آن، تمایل نشان نمی دهند.[31]
بسیاری از منتقدان نسبت به دین و امور دینی، مسائلی را عنوان می کنند که ناشی از جهالت و غفلت آنهاست و اگر بتوانند پردۀ غفلت را کنار زنند، با آغوش باز از دین استقبال خواهند کرد.
قرآن کریم، جهل و غفلت را به عنوان یکی از حجابهای اندیشه و مانع درک حق برشمرده، می فرماید:
لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أُنْذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ*لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ *إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلالا فَهِيَ إِلَى الأذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ (٨)وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ[32]؛ تا قومی را بیم دهی که پدرانشان انذار نشدند، از این رو آنان غافلند! فرمان(الهی) دربارۀ بیشتر آنان تحقق یافته، به همین جهت ایمان نمی آورند ما در گردنهای آنان غل هایی قرار دادیم که تا چانه ادامه دارد و سرهای آنان را به بالا نگاه داشته است! و در پیش روی آنان سدّی قرار دادیم و در پشت سرشان سدّی؛ و چشمانشان را پوشانده ایم، لذا نمی بینند.
این آیات اشاره به گروهی از غافلان دارد که بر اثر جهل و غفلت، فرمان عذاب الهی دربارۀ آنها صادر شده، قابل هدایت نیستند، بدیهی است که باوجود چنین حجابی، هدایت یابی مشکل خواهد بود. بلای بزرگ گمراهان و عامل مهم بدبختی انسان ها را می توان غفلت دانست.
امروزه بسیاری از جوانان را مشاهده می کنیم که نسبت به عقاید مذهبی، آنچنان تحرک و علاقه ای نشان نمی دهند، در حالی که مذهب می تواند بهترین راهنما و الگو برای هدایت افراد جامعه به سوی یک زندگی سالم و موفق باشد. بارها مشاهده شده است که بسیاری از نوجوانان در زمینۀ دین اطلاعات بسیار پایین و معدودی دارند. و ناآگاهی آنان باعث می شود که تصور کهنه و غلطی از مفاهیم مذهبی پیدا کنند، به نحوی که مسائل مذهبی را مانعی بزرگ در راه آزادی، نشاط، تعامل و پیشرفت تصور کنند. از این رو ضروری است که که جامعه، ساختارهای فرهنگی خود را بر اساس خواسته های جوانان به گونه ای تنظیم کند که تا حدّی بتواند تفکرات غلط و بی جا در رابطه با دین را از بین برده یا آن را به حداقل تعدیل نماید.
این در حالی است که همه جوانان در زمینه های مذهبی صاحب نظر نیستند و ما نیاز داریم به دنبال کارشناسان برجسته رفته و از وجود متخصصان در مسائل مذهبی استفاده کنیم. بطوری که در بسیاری از مواقع که نیاز به توضیح و استخراج مسائل تخصصی دینی است. حضور فقهای دین امری ضروری و واجب می شود.[33]
جوانان، با هر نوع عقیدۀ فکری، باید با مطالعۀ عمیق مسائل مقدماتی و فواید دین، به اصول آن ایمان قلبی پیدا کنند و بعد به مسائل فرعی داخل شوند تا به گمراهی و انحراف کشیده نشوند؛ زیرا اعتقاد داریم ناآگاهی افراد از فواید دین در جوانی و نوجوانی، فرار آنها را نسبت به دین در سالهای بعد از آن ایجاد می کند. چرا که جوانان احساس می کنند قوانین مذهبی، قوانین خشک و بی فایده ای هستند که در زندگی روزمره شان کاربردی ندارد. پس آگاهی جوانان از دین و مذهب و آثار و فواید ایمان عامل مهمی در عدم ایجاد دین گریزی و گرایش آنان به دین است.[34]
شهید مطهری، فواید ایمان را از نظر شادمانی و گشاده رویی بشریت به چهار قسمت تقسیم کرده:
اولین اثر ایمان مذهبی، از نظر بهجت زائی و انبساط آفرینی «خوشبینی» است، خوشبینی به جهان و خلقت و هستی. ایمان مذهبی از آن جهت که تلقّی انسان را نسبت به جهان شکل خاصی می دهد به این نحو که آفرینش راهدفدار و هدف را خیر و تکامل و سعادت معرفی می کند طبعاً دید انسان را نسبت به نظام کلّی هستی و قوانین حاکم بر آن خوشبینانه می سازد. دومین اثر ایمام مذهبی، در روشن دلی است انسان همین که به حکم ایمان مذهبی جهان را به نور حق و حقیقت روشن دید، همین روشنی بینی، فضای روح او را روشن می کند و در حکم چراغی می گردد که در درونش روشن شده باشد، سومین اثر ایمان مذهبی «امیدواری» به نتیجۀ خوب تلاش خوب است و چهارمین اثر ایمان مذهبی از نظر گاه بهجت و انبساط، آرامش خاطر است.[35]
اگر جوانان جامعه امروزی کمی عمیق تر به واقعیات جهان تامل کرده و با مطالعه ژرف پذیر خود، مسائل مذهبی و حقایق راستین جهان در خلقت را دریابند، انگیزه فرار آنها نسبت به دین، بسیار پایین می آید؛ به طوری که صاحب قدرت و درک وسیعی می شوند و می توانند مسیر سعادت زندگانی خود را در آینده انتخاب کنند.[36]
6-1-بد فهمیدن و نفهمیدن دین
اگر دین به درستی فهمیده نشود و عمیق دریافت نگردد، فهمی آسیب دیده و دریافتی آفت زده در انسان شکل می گیرد، و چنین فهم و دریافتی راهبر به مقاصد دین نیست. بلکه گرد خود گشتن و راه به جایی نبردن است، چنان که امیرمؤمنان علی a فرمودند:«المتعبد علی غیر فقه کحمار الطاحونه یدور و لایبرح[37]؛ متعبد بدون فهم(عمیق) مانند خر آسیاب است که به دور خود می گردد و راه به جایی نمی برد»
دین داری فارغ از فهم درست دین، نمایشی است از اعمال به ظاهر دینی و بی بهره از روح و حقیقت دین، و بالطبع خالی از محتوای دیانت و بی نصیب از نتایج مرتب بر آن ، اگر رویکرد به دین بدون تفقّه(فهم عمیق)صورت گیرد، بد فهمیدن دین موجب آسیب دیدگی دین و دین داری می شود. چنین رویکردی به دین موجب تنسکی خشک و تعبدی بی روح، و کج فهمی و قشری گرایی و خود مداری می شود.[38]
گروه بسیاری از افراد، خصوصاً جوانان و نوجوانان از فقر فهم خوب و بد اسلام رنج می برند و از زاویۀ فهم دین به چند شاخه منشعب می شوند:
1-فقدان فهم؛
2-فرسودگی و ضعف فهم؛
3-فساد فهم(جهل مرکّب)؛
4-فهم نا به هنگام که در وضعیت مناسب سنی و فکری ارائه نشده است؛
فهم معیوب، جمع پرشماری از جوانان را از دین گریزان ساخته و گروه کثیری را؛ که بر این اساس دین را پذیرفته اند و عمل کرده اند، به افراط و تفریط سوق داده است.کسانی که دین داری را در عزلت نشینی، خود آزاری، انحراف از مسیر تعادل اخلاقی و فرو افتادن در ورطۀ زیاده روی های نا به جا، شناخته اند، جوانانی که بدون مربّی و یا با مربّیان نالایق حرکت می کنند و برخلاف آموزه های روشن آموزگاران معصوم دین، در مسیر تربیت اخلاقی گام بر می دارند، همه به زهر فهم معیوب مسمومند![39]
بنابراین نادرست فهمیدن دین ونفهمیدن دین، آفتی است گرانبار و مصیبتی زیانبار که چیزی از دین و دین داری باقی نمی گذارد. دین عاری از فهم عمیق آسیب دیده است و آسیب از.
امیرمؤمنان علی a در سفارش های خود تأکید نموده است که دین به درستی و عمیق فهمیده شود تا انسان از آفت خطرناک نادرست فهمیدن و نفهمیدن دین در امان بماند؛ چنانکه آن حضرت در نامۀ تربیتی خود به حضرت امام حسن a فرموده است:«و تَفَقه فی الدین[40]؛ در دین تفقّه کن (دین را درست و عمیق بفهم)»در این صورت است که انسان در مسیر هدایت قرار می گیرد و به خیر همه جانبه می رسد؛ به بیان امیرالمؤمنان علی a «إذا أرادَ الله بعبدٍ خیراً فقَّههٌ فی الدین[41]؛ چون خداوند برای بنده ای خیر و نیکی خواهد، او را در دین دانا می گرداند».
7-1-تقلید و شخصیت گرایی
زندگی انسان پیوسته با تقلید و پیروی همراه است، و تبعیت و دنباله روی جاهل از عالم، و غیر متخصص از متخصص، و عامی از فقیه از لوازم رشد و هدایت، و آموزش و پرورش است؛ اما پیروی و تقلیدی که بر مبنای اندیشه و تعقّل و بصیرت باشد، نه پیروی کورکورانه و تقلید غیربصیرانه[42].یکی از آسیب هایی که به دین و دین داری وارد می گردد؛ تقلید و شخصیت زدگی است، این موضوع سبب می شود که مانعی بزرگ و حجابی عظیم در راه گرایش به دین و خدا پرستی ایجاد شود و نگذارد که آدمی به اندیشه و تعقل بپردازد و راه صحیح را برگزیند. [43]
شخصیت زدگی، به این معناست که برخی کوته فکران بر اثر وجود بعضی ویژگی ها در افراد آن چنان به آنها دل می بندند که در اساسی ترین مسائل حیاتی خود از آنان تقلید می کنند!
قرآن در نکوهش از تقلید و شخصیت زدگی، به این حقیقت اشاره کرده است که شخصیت زدگان تا آنجا پیش می روند که با تکیه بر الگوهای خود در برابر خواست خدا و دستوراتش موضع می گیرند.
موضع گیری قوم نوح[44]، ابراهیم[45]، هود[46]،صالح[47]شعیب[48]، فرعون[49]، عرب جاهلی[50]، و جدال کنندگان نادان[51]، در برابر منطق پیامبران، نمونه هایی از موضع گیری این شخصیت زدگان خرد گریز در برابر خواست الهی است[52]،
قرآن کریم در اشاره به شخصیت این گونه افراد می فرماید:
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلا يَهْتَدُونَ ؛ و هنگامی که به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید، می گویند:نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی می نماییم. آیا اگر پدران آنها چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافتند(باز از آنها پیروی خواهند کرد؟)[53]
شهید مطهری درباره شخصیت گرایی می نویسد:
یکی از موجبات لغزش اندیشه، گرایش به شخصیت ها است. شخصیت های بزرگ تاریخی یا معاصر از نظر عظمتی که در نفوس دارند بر روی فکر و اندیشه و تصمیم و ارادۀ دیگران اثر می گذارند و در حقیقت هم فکر و هم ارادۀ دیگران را تسخیر می کنند، دیگران آنچنان می اندیشند که آنها می اندیشند و آنچنان تصمیم می گیرند که آنها می گیرند، دیگران در مقابل آنها استقلال و فکر و ارادۀ خود را از دست می دهند، قرآن کریم ما را دعوت به استقلال فکری می کند و پیروی های کورکورانه از اکابر و شخصیت ها را موجب شقاوت ابدی می داند.[54] لهذا از زبان مردمی که از این راه گمراه می شوند نقل می کند، که در قیامت می گویند:«رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلا؛ پروردگارا ما بزرگان و اکابر خویش را پیروی و اطاعت کردیم و در نتیجه ما را گمراه ساختند[55]
با توجّه به اینکه دین مردمان را به بینایی و اندیشه ورزی و خردمندی می خواند و از این راه آنان را هدایت می نماید، اگر تقلید و شخصیت گرایی بر دین و دین داری حاکم شود؛ شأن هدایتی دین که باید مبتنی بر بصیرت باشدو شأن دین داری اهل ایمان که باید مبتنی بر پیروی آگاهانه باشد، به شدت آسیب می بیند، و زمینه ای فراهم می شود که مردمان به اطاعت ملخوق در اموری کشیده شوند که معصیت خالق است.[56]. امام علی a در حکمتی والا فرموده است: «لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق؛ اطاعت مخلوق درمعصیت خالق روا نیست»[57].
این مشکل امروز هم در میان جامعۀ ما دیده می شود. چه بسا افرادی که هوا دار شخصیتی و یا سازمان و گروهی شدند و بی تأمّل و اندیشه دل به آنها بسته، دنبالشان راه افتادند، اما همین که شخصیت مورد نظرشان دچار انحراف شد، آنها منحرف شدند.«إنَّ الدین الله لا یعرف بالرجال بَل بآیهَ الحق؛ فإعرف الحقَ تعرف أهله[58]؛ دین خدا را نمی توان با اشخاص ( و با عملکرد آنان) شناخت؛ بلکه با معیار حق می توان شناخت؛ پس حق (معیار را) بشناس، در آن صورت اهل آن را و عمل کنندگان به آن را خواهی شناخت».
8-1- فقر و ناداری
از جمله عواملی که سبب دین گریزی یا تضعیف باورها و اعتقادات می شود و به سستی مردم در انجام تکالیف و وظایف شرعی می انجامد، فقر و تهی دستی است. این عامل به شدت دین و دین داری را تهدید می کند و خطر بزرگی برای دین داری مردم و مانعی جدی در راه عمل به احکام دین و رشد اخلاقی و تعالی معنوی است؛ بلکه موجب سقوط در ورطۀ کفر و گمراهی است.
دین الهی به ویژه اسلام، فقر و پریشانی را بر نمی تابد و مبارزه ای گسترده در همۀ ابعاد علیه فقر و ناداری نموده است؛ تعالیم اسلام فقر را نکوهش می کند و آثار زیان بار و پیامدهای منفی فراوانی برای آن بر می شمارد و به مردم و حاکمان اسلامی و متولیان امور معیشتی مردم، نسبت به این مسأله، شدیداً هشدار می دهد.
تصریح به تضاد قاطع میان اسلام و فقرو نفی جدی ناداری از جامعه اسلامی و متدینان، به روشنی از قرآن و روایات استفاده می شود.[59] خداوند در قرآن کریم می فرماید:« وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ[60] ؛ (بگو ای محمد)اگر غیبت می دانستم، هر آینه بر خیر خویش بسیار می افزودم و هیچ بدی(پریشانی) به من نمی رسید»خلف بن حمّاد با یک واسطه از امام صادق a روایت کرده که حضرت به یکی از یارانش فرمود:«در این آیه مقصود از «سوء»(بدی) فقر است»[61]
امام علی a از فقر تعبیر به بلا نموده است:«الّا و إنَّ من البَلاء و الفاقه؛ آگاه باشید که از جمله بلاها، فقر و ناداری است»[62]
پیشوایان دادگر به خوبی می دانستند که اگر مبارزۀ بنیادی با فقر را پی ریزی نکنند، سخن گفتن از بندگی راه به جایی نخواهد برد. لازمۀ دعوت به خدا، راندن و زدودن فقر است. السلام دین آزادی و آزادگی است، آزاد کردن انسان از همۀ بندها و چگونه می توان از آزادی و آزادگی سخن گفت در حالی که اسیر فقر است.
بگفتۀ جواهر لعل نهرو:«آزاد نامیدن یک مرد گرسنه، در واقع مسخره کردن اوست»، انسان گرفتار روز مرگی اسیر است و آن که دغدغه ای جز آب و نان ندارد، چگونه می خواهد به کمال برسد. در جوامعی که خواسته اند مردم را از پرداختن به امور کمالی و منازعه در حکومت و دخالت در سیاست باز دارند، آنان را گرفتار زندگی روزمره و درماندۀ نیازهای اولیه نگاه داشته اند[63]. احادیث بسیاری بیان گر ارتباط فقر با بی دینی، ضعف باورها و عقاید دینی است که به برخی اشاره می شود: پیامبر اکرم * می فرمایند:«کادَ الفقر أن یکون کفراً[64]؛ فقر نزدیک است به کفر بیانجامد». در این بیان صریح پیامبر * فقر چنان مطرح شده است که می تواند انسان را به بی دینی و کفر بکشاند؛ آنکه معاش ندارد، اعتقاد به معادهم ندارد.
امام علی a می فرمایند:
«یا بُنَیَّ من ابتُلی بالفقر بتلیَ بأربع خصال بالضعف فی یقینه و النقصان فی عقله و الرِّقه فی دینه و قلّه الحیاء فی وجهه، فنعوذَ بالله من الفقر؛ هر کس به فقر مبتلا شود، به چهار خصلت مبتلا شده است؛ به سستی در یقین، کاستی در عقل و خرد، ضعف در دین و کم حیائی در چهره اش؛ پس از فقر به خدا پناه می بریم»[65]
فقرا به دو دستۀ عمده تقسیم می شوند؛ عده ای که برای ضعف فقرشان توجیه فکری و اعتقادی دارند که در این صورت می توان گفت آمادگی تحمّل مصیبت و فقر را دارند، وعده ای که علاوه بر مشکل اقتصادی به شک در اعتقادات و مشکل فکری و ایمانی هم گرفتارند؛ دسته دوم در معرض آفت گریز از دین قرار دارند.[66]
پس فقر، ناداری و کمبود، ارتباط و پیوند مؤثری با دین و دین داری آدمی دارد و موجب تضعیف باورهای دینی و اعتقادی و بروز سستی در انجام تعهدات و تکالیف الهی می گردد.
پس بر صاحبان قدرت و عالمان آگاه و مؤمنان معتقد است که در جامعۀ اسلامی تلاش کنند تا فقر، ناداری و کمبود را که موجب دین گریزی و ضعف عمل به احکام اسلام است، از جامعۀ دینی بزدایند تا مردم در سایۀ حکومت دینی، طعم آسایش و رفاه معیشتی و عدالت اجتماعی را چشیده، فرصت گسترده تری برای تکامل روحی و تعالی اخلاق خود و فرزندان خویش بیابند و به دور از دغدغه های کشندۀ معیشتی، به عبادت خدا بپردازند.[67]
[37]-ابوعبدالله محمد بن النعمان البغدادی،مقلب به مفید،الاختصاص،علی اکبر غفاری، قم، جامعه المدرسین،قم،بی تا،ص245
[52]-گروه پژوهشی علوم قرآن و حدیث، فرهنگ روابط اجتماعی در آموزه های اسلامی،مشهد،دانشگاه علوم اسلامی رضوی،1387،ص54